احمد بن عمیر حلبی گوید: از امام صادق - علیهالسلام - دربارهی معنی فرمایش خدای عزوجل: (ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم) [1] «اگر از گناهان بزرگی که نهی شدهاید اجتناب کنید ما از گناهان دیگر شما درمیگذریم» سؤال نمودم.
حضرت فرمود: هر کس اجتناب کند از آنچه که خداوند وعدهی آتش بر آن داده است، در حالی که مؤمن باشد گناهان دیگرش آمرزیده میشود:
کبائر هفتگانه که موجب آتش جهنم هستند عبارتند از:
1- قتل نفس محترمه.
2- و عاق شدن پدر و مادر.
3- و خوردن ربا.
4- و صحرانشینی پس از هجرت.
5- و متهم کردن زن شوهر دار به زنا.
6- و خوردن مال یتیم.
7- و فرار از حمله در جنگ و جهاد. [2] .
2- عبید بن زراره گوید: از امام صادق - علیهالسلام - راجع به کبائر پرسیدم؟
فرمود: آنها در کتاب علی - علیهالسلام - هفت است:
1- کفر به خدا.
2- آدمکشی.
3- عاق پدر و مادر.
4- خوردن ربا بعد از دانستن.
5- خوردن مال یتیم به ناحق.
6- فرار از جهاد.
7- تعرب بعد از هجرت. (یعنی برگشتن به صحرانشینی پس از هجرت به شهر).
پرسیدم: اینها بزرگترین گناهانند؟
فرمود: آری.
عرض کردم: گناه خوردن یک درهم از مال یتیم به ناحق بزرگتر است یا ترک نماز؟
فرمود: ترک نماز.
عرض کردم: شما که ترک نماز را از کبائر نشمردی؟
فرمود: نخستین چیزی که به تو گفتم چه بود؟
عرض کردم: کفر.
فرمود: همانا تارک نماز کافر است، یعنی بدون علت و عذر. [3] .
عبید بن زراره گوید: از امام صادق - علیهالسلام - راجع به گناهان کبیره سؤال نمودم:
حضرت فرمود: از جملهی آن خوردن مال یتیم است به ظلم و ستم، (و بدون حق)، و الحمد لله در این مورد میان اصحاب ما اختلافی نیست. [4] .
به اونی که کم نورتره قانع باش چون اونی که پرنورتره رو همه نگاه می کنن !!
به آسمون نگاه میکنی،دوست داری یک دوم ستاره مال تو باشه؟
بهترین کار این است که مشکلاتتان را برای مردم تعریف نکنید.
نیمی از آنها علاقهای به شنیدنش ندارند
و
نیمی دیگر هم از شنیدن آن خوشحال میشوند
گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیدهی من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورقها زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی آن قامت بالنده هنوز
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عیان میبینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست
یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست
ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو
یا که من مست و خرابم یا که تارت تار نیست
روزى امام حسن مجتبى علیه السّلام در کنار حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله ایستاده بود، که یک شکارچى در حالى که بچّه آهوئى را به همراه داشت وارد شد؛ و اظهار داشت : یا رسول اللّه ! من این بچّه آهو را شکار کرده ام و آن را براى فرزندانت حسن و حسین علیهماالسّلام هدیه آورده ام .
حضرت آن بچّه آهو را قبول نمود و به امام حسن مجتبى علیه السّلام داد و براى شکارچى دعاى خیر نمود.
و پس از ساعتى حسین علیه السّلام آمد؛ و چون دید برادرش با بچّه آهوئى سرگرم بازى است گفت : آن را از کجا آورده اى ؟ جواب داد: جدّم رسول اللّه آن را به من داد.
امام حسین علیه السّلام سریع به سوى جدّش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روانه شد و اظهار داشت : چرا به برادرم بچّه آهو داده اى و به من نمى دهى ؟!
و مرتّب این سخن را تکرار مى نمود و حضرت رسول نیز او را با ملاطفت و مهربانى دلدارى مى داد، تا آن که حسین علیه السّلام مشغول گریه شد.
ناگاه جلوى مسجد سر و صدائى به پا شد، هنگامى که مشاهده کردند، دیدند که گرگى آهوئى را به همراه بچّه اش آورده است .
همین که نزد حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله رسیدند، آهو با زبان فصیح ، به عربى لب به سخن گشود و گفت : یا رسول اللّه ! من داراى دو بچّه شیرخواره بودم ، یکى از آن ها را شکارچى گرفت و براى شما آورد؛ و این بچّه برایم باقى ماند و خوشحال بودم .
و هنگامى که مشغول شیردادنش بودم صدائى شنیدم که مى گفت :
زود باش ! با سرعت بچّه ات را نزد پیامبر خدا بِبَر، چون حسین علیه السّلام با حالت گریه درخواست آن را دارد؛ و تا قبل از آن که اشک بر گونه هایش جارى گردد، خودت را با بچّه ات باید آن جا رسانى ؛ وگرنه این گرگ تو و بچّه ات را نابود مى کند.
و سپس گفت : یا رسول اللّه ! من مسافت زیادى را با سرعت آمده ام و خدا را شکر مى گویم که پیش از جارى شدن اشک بر صورت مبارک فرزندت حسین خود را به اینجا رسانده ام .
در این هنگام صداى تکبیر از جمعیّت بلند شد؛ و حضرت براى آهو دعا نمود و بچّه اش را تحویل حسین علیه السّلام داد؛ و آن را نزد مادرش حضرت زهراء علیها السّلام آورد و همگى شادمان گردیدند.
وقتى که حضرت آدم (ع ) از بهشت بیرون شد از کارى که کرده بود و از فراق حوا و بهشت ، آنقدر گریه کرد، که روى صورتش دو شیار مثل جوى درست شد و اشک چشمش از آن جارى مى شد که پرنده ها از آن میآشامیدند.
و تا چهل سال این گریه ادامه داشت ، و از کرده خود پشیمان و تائب بود. و توبه کرد. خداوند متعال توبه او را پذیرفت و حضرت جبرئیل (ع ) را فرستاد که کلماتى به حضرت آدم (ع ) بیاموزد و آن کلمات همان بود که قبلا در عرش دیده بود.
حضرت جبرئیل (ع ) به او فرمود: بگو: یا حمید بحق محمد، یا عالى بحق على ، یافاطر بحق فاطمه ، یامحسن بحق الحسن و (یاذ الاحسان بحق ) الحسین منک الاحسان .
وقتى حضرت آدم (ع ) به اسم امام حسین (ع ) رسید، اشکش جارى شد و قلبش به درد آمد. فرمود:
اى برادر جبرئیل چرا در ذکر پنجمین اسم که حسین است قلبم شکست و اشکم جارى شد؟
حضرت جبرئیل فرمود: اى آدم به این فرزندت مصبتى وارد مى شود که تمام دردها و غمها و مصیبتها پیش این ناچیز است ؟ حضرت آدم (ع ) فرمود: اى برادر آن مصیبت چیست ؟ حضرت جبرئیل (ع ) واقعه کربلا را براى او مى گوید، و میفرماید: او را تشنه و غریب و بیکس و تنها و بى یار و یاور شهید مى کنند، اى آدم ؛ اگر او را در حالى که مى فرمود: واعطشاه ، واقلة ناصراه مى دیدى ... بطورى که تشنگى میان او و آسمان مثل دود حایل شده بود.... هیچکس جواب او را نمى دهد.
مگر با شمشیر و... او را مانند گوسفند از پشت سر ذبح مى کنند و مال و کاروانش را بتاراج و غارت مى برند... سر او و یارانش را شهر به شهر مى گردانند...
حضرت آدم (ع ) تا این واقعه را شیند مثل مادرى که جوانش را از دست داده بلند بلند گریه کرد.(1)
اى در عزایت آدم و حوا گریست
یا که ساکنان عالم بالا گریسته
درمان با خرما
فوائد خرمای سُرخ
خُرما و فرزندان نیکو
نان و خرما، غذای امام
خرما و نابودی کرم های معده
1- امام صادق علیه السلام از پدران خود از حضرت علی علیه السلام نقل کرد که فرمود:
مَا تَأْکُلُ الْحَامِلُ مِنْ شَیءٍْ وَلاتَتَداوی بِهِ أَفْضَلُ مِنَ الرُّطَبِ. [1] .
«غذائی انسان نمیخورد، و چیزی انسان را شفا نمیدهد که بهتر از خرما باشد.»
2- امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که آن حضرت فرمود:
خالِفُوا أَصْحَابَ الْمُسْکِرِ وَ کُلُوا الَّتمْرَ فَإِنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنَ الأَْدْواءِ [2] .
«با شراب خواران مخالفت کنید و به جای شراب، خرما بخورید که خُرما درمان دردهاست.»
3- در روایتی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خَیْرُ تَمَراتِکُمْ الْبَرَنِّی، فَأَطْعِمُوا نِسَاءَکُمْ فی نِفاسِهِنَّ تَخْرُجْ أَوْلادُکُمْ حُلَماءَ [3] .
«در میان خرماها خرمای سرخ بهتر است، به زنان خود در ایّامِ پس از زایمان خرمای سُرخ بخورانید تا فرزندانی حلیم و بُردبار تحویل شما بدهند.»
4- معروف بن خربوذ میگوید:
رَأی أمیرَالْمُؤْمِنینَ علیه السلام یَأْکُلُ الْخُبْزَ بِالَّتمْرِ. [4] .
«بارها دیده بود که امیرالمؤمنین علیه السلام نان و خرما میل میفرمود.»
5- امام صادق علیه السلام فرمود:
کانَ أَمیرُالْمُؤْمُنینَ علیه السلام یَأْخُذُ الَّتمْرَ فَیَضَعُها عَلَی اللُّقْمَةِ، وَ یَقُولَ: هذا أُدْمُ هذِهِ. [5] .
«همواره امیرالمؤمنین علیه السلام خرما را در لقمهای نان میگذاشت و میفرمود:
این (خرما) خورشتِ این است. (یعنی: نان را با خرما باید خورد.)»
6- از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شد که فرمود:
کُلُوا الَّتمْرَ فَإِنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنَ الْأَدْواءِ. [6] .
«خُرما بخورید، زیرا در آن درمان دردهاست.»
7- امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرد که فرمود:
مَنْ أَکَلَ سَبْعَ تَمْرَاتٍ عَجْوَةً عِنْدَ مَضْجَعِهِ، قُتِلَ الدُّودُ فی بَطْنِهِ. [7] .
«کسی که هفت دانه خُرما را به هم کوبیده و به هنگام خواب بخورد، کرمهای داخل معده او کشته خواهند شد.»
سرش را بر تخته سنگی گذاشته بود و میگریست. صدای ناله و گریهاش را میشنیدم، زیر لب چیزی میگفت. کمی که جلوتر رفتم شنیدم که ذکر خدا را میگوید، ولی چرا در آن بیابان؟ این ذکرها را در مسجد و خانه هم میتوانست بگوید، باز هم جلوتر رفتم و حرفهایش را به وضوح شنیدم، میگفت: «لا اله الا الله حقاً حقاً، لا اله الا الله تعبداً و رقا، لا اله الا الله ایماناً و تصدیقاً و صدقاً...».
حدود هزار بار این ذکرها را گفت. سپس سرش را از سجده برداشت. بی علت نبود که او را «سیدالساجدین» لقب داده بودند؛ یعنی سرور سجده کنندگان؛ هزار بار، آن هم در حالت سجده ذکر گفتن و اشک ریختن کار هر کسی نبود.
از بس گریه کرده بود صورت و ریشهایش خیس شده بود، گفتم: ای آقای من، وقت آن نیست که اندوهتان را تمام کرده، گریه را کم کنید؟
- غلام، وای بر تو، حضرت یعقوب علیهالسلام دوازده فرزند داشت، خدا یکی از آنها را پنهان کرد، با اینکه میدانست یوسف او زنده است، آنقدر گریست تا موهای سرش سفید، کمرش خمیده و چشمهایش نابینا شد، چگونه گریه نکنم، در حالی که جلو چشمم، پدر و برادر و چندین نفر از بستگانم را شهید کردند [1] .
مکن منعم مدام ار گریه کردم
غم خود را نهان در گریه کردم
گلاب اشک من گلگون اگر بود
به آن گلهای پرپر گریه کردم
به باغ کربلا با همسرایان
به داغ شش برادر گریه کردم
شب تنهاییام در خلوت خویش
بر آن تن های بی سر گریه کردم [2] .
برخاستیم و به راه افتادیم. در راه بازگشت با خود میاندیشیدم که عجب حرف نابجایی زدم، کاش نمیگفتم؛ حق داشت گریه کند، او در تمام فراز و نشیبهای آن سفر حضور داشت، جریان تشنگی کودکان خردسال امام حسین علیهالسلام را دیده بود، ماجرای تیر باران شدن مشک عباس را فراموش نکرده بود، حادثهی تلخ تنهایی و صدای «هل من ناصر...» پدرش، قطعه قطعه شدن برادرش، بالای نیزه رفتن سرهای شهدا و توهین و تحقیر مجلس ابن زیاد و... همه و همه، زخمهای عمیقی بر دل پر دردش بود که هرگاه به یاد میآورد، سیلاب اشک از چشمانش جاری میشد.
اگر در حادثهی کربلا بیمار نبود، او نیز شهید میشد، آن وقت ممکن بود اسلام و کربلا در همانجا مدفون شود و دیگر هیچ فردی از سلاله پاک رسول خدا باقی نماند.