نزدیکترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان است بدانچه آورده‏اند . [ سپس برخواند : ] « همانا نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او گردیدند و این پیامبر و کسانى که گرویدند . » [ سپس فرمود : ] دوست محمد ( ص ) کسى است که خدا را اطاعت کند هرچند نسبش به محمد ( ص ) نرسد ، و دشمن محمد ( ص ) کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند خویشاوند نزدیک محمد ( ص ) بود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :27
کل بازدید :150527
تعداد کل یاداشته ها : 200
04/5/4
11:56 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
فاطمه[200]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان بهارانه نگاهی نو به مشاوره ساده دل ||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *|| کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی جبهه مقاومت وبیداری اسلامی تنهای93 سارا احمدی یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website .: شهر عشق :. ما تا آخرایستاده ایم هدهد ******ali pishtaz****** گیاهان دارویی سوره777 یامهدی شهریار کوچه ها دریایی از غم ارواحنا فداک یا زینب در آغوش خدا انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل اصلاحات نت سرای الماس عمو همه چی دان دهکده کوچک ما I AM WHAT I AM خاطرات غزلیات محسن نصیری(هامون) من و خودم... رویابین دوستانه نمی دونم بخدا موندم نیلوفر مرداب تینا!!!! •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• عاشقانه ها پسر تنها sharareh atashin عمو همه چی دان Morteza Qasemi:Violinist خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا بهار عشق دل شکسته تینا مقاله های تربیتی سکوت عاری از صداست. vagte raftan ღღღ معرکه همون قلقلک ღღღ نـــابترینـــــــــــــــــها بسیج صالحین °°FoReVEr•• معماری عاشقانه زنگ تفریح بروزترین ها سرور جزتو

 

خوشبختی 

اگر خوشبختی را برای یک ساعت می خواهید، چرت بزنید. اگر خوشبختی را برای یک روز می خواهید، به پیک نیک بروید. اگر خوشبختی را برای یک هفته می خواهید، به تعطیلات بروید. اگر خوشبختی را برای یک ماه می خواهید، ازدواج کنید. اگر خوشبختی را برای یک سال می خواهید، ثروت به ارث ببرید. اگر خوشبختی را برای یک عمر می خواهید، یاد بگیرید کاری را که انجام می دهید دوست داشته باشید ......... استیو جاب
 


93/5/14::: 9:20 ص
نظر()
  
  


روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد.روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد.دختر جوان و زیبائی در را باز کرد.پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا ، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.

دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد.پسر با تمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت : «چقدر باید به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چیزی نباید بپردازی.مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.» پسرک گفت: « پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم»

سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد.پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز ، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.

دکتر هوارد کلی ، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد.لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد.در اولین نگاه اورا شناخت.

سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری ، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید.

آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چیزی نوشت.آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.

زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد.چیزی توجه اش را جلب کرد.چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:

«بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است»



  
  

استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم.
استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقى خواهد افتاد.
شاگردان گفتند: هیچ اتفاقى نمی افتد. استاد پرسید: خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقى می افتد؟ یکى از شاگردان گفت: دست تان کم کم درد می گیرد. حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگرى جسارتاً گفت: دست تان بی حس می شود. عضلات به شدت تحت فشار قرار می گیرند و فلج می شوند. و مطمئناً کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند. استاد گفت: خیلى خوب است. ولى آیا در این مدت وزن لیوان تغییر کرده است؟ شاگردان جواب دادند: نه پس چه چیز باعث درد و فشار روى عضلات می شود؟ من چه باید بکنم؟

شاگردان گیج شدند: یکى از آنها گفت: لیوان را زمین بگذارید. استاد گفت: دقیقاً . مشکلات زندگى هم مثل همین است. اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید، اشکالى ندارد. اگر مدت طولانی ترى به آنها فکر کنید، به درد خواهند آمد. اگر بیشتر از آن نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کارى نخواهید بود.
فکر کردن به مشکلات زندگى مهم است. اما مهم تر آن است که در پایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید. به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرید، هر روز صبح سرحال و قوى بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشى که برایتان پیش می آید، برآیید! دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذار. زندگى همین است!


  
  


 

گفته اند اسبی به بیماری گرفتار آمد و پشت دروازه شهر بیفتاد . صاحب اسب او را رها کرده و به داخل شهر شد مردم به او گفتند اسبت از چه بابت به این روزگار پرنکبت بیفتاد و مرد گفت از آنجایی که غمخواران نازنینی همچون شما نداشت و مجبور بود دائم برای من بار حمل کند .
یکی گفت براستی چنین است من هم مانند اسب تو شده ام . مردم به هیکل نحیف او نظری انداختند و او گفت زن و فرزندانم تا توان داشتم و بار می کشیدم در کنارم بودند و امروز من هم مانند اسب این مرد تنهایم و لحظه رفتنم را انتظار می کشم .
 می گویند آن مرد نحیف هر روز کاسه ایی آب از لب جوی  برداشته و برای اسب نحیف تر از خود می برد . ودر کنار اسب می نشست و راز دل می گفت . چند روز که گذشت اسب بر روی پای ایستاد و همراه پیرمرد به بازار شد .
صاحب اسب و مردم متعجب شدند . او را گفتند چطور برخواست . پیرمرد خنده ایی کرد و گفت از آنجایی که دوستی همچون من یافت که تنهایش نگذاشتم و در روز سختی کنارش بودم .حکیم ارد بزرگ می گوید : دوستی و مهر ، امید می آفریند و امید زندگی ست .
می گویند : از آن پس پیر مرد و اسب هر روز کام رهگذران تشنه را سیراب می کردند و دیگر مرگ را هم انتظار نمی کشیدند…



  
  

خدایا اگر تو دست مرابگیری
کسی مرادست کم نمی گیرد


  
  

پیش هیچ کس به خطایت اعتراف نکن.

آدم هاجنبه ندارند!...

ژست خدایی برایت میگیرن.


  
  

 

شب قدر از شب هاى با عظمت و با اهمیت سال است و دلیل فضیلت این شب بر سایر شب ها به اعتبار امورى است که در این شب محقق مى گردد وگرنه اجزاى زمان یا مکان، درجه و رتبه وجودى شان یکى است و بین آنها تفاوتى وجود ندارد.

شب آمرزش گناهان است

در منهج الصادقین در تفسیر سوره ((قدر)) از پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) روایت شده که فرمودند: ((هر کس شب قدر را احیا دارد و مومن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامى گناهانش ‍ آمرزیده مى شود.))

قلب ماه رمضان است

در روایتى مى خوانیم که امام صادق (علیه السلام ) فرمود: ((از کتاب خدا استفاده مى شود که شماره ماه هاى سال نزد خداوند، دوازده ماه است و سر آمد ماه ها، رمضان است و قلب ماه رمضان ، لیلة القدر است .))(1)

سرور شب هاست

پیامبر خاتم فرمود: ((لیلة القدر سیدة اللیالى ))(2) شب قدر، سرور شبهاست .

از هزار ماه بهتر است

در فرهنگ غنى اسلام ، همه امور را با معیارهاى الهى مى سنجند؛ از این رو قرآن کریم ، ابراهیم ، ((قهرمان توحید)) را یک امت مى داند و یا در مورد شب قدر در قرآن مى خوانیم : (لیلة القدر خیر من الف شهر) و در صحیفه سجادیه (دعاى 44) آمده است که فضل لیله واحدة من لیالیه ، على لیالى الف شهر و سماها، لیلة القدر(3و4)


93/4/26::: 12:0 ع
نظر()
  
  
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >