حضرت سلیمان (علیه السلام) گنجشکى را دید که به ماده خود مى گوید:
- چرا از من اطاعت نمى کنى و خواسته هایم را به جا نمى آورى؟ اگر بخواهى تمام قبه و
بارگاه سلیمان را با منقارم به دریا بیندازم توان آن را دارم!
سلیمان از گفتار گنجشک خندید و آنها را به نزد خود خواست و پرسید:
چگونه مى توانى چنین کارى بزرگى را انجام دهى؟
گنجشک پاسخ داد:
- نمى توانم اى رسول خدا! ولى مرد گاهى مى خواهد در مقابل همسرش به خود ببالد
و خویشتن را بزرگ و قدرتمند نشان بدهد از این گونه حرفها مى زند. گذشته از اینها عاشق را در گفتار و رفتارش نباید ملامت کرد.
سلیمان از گنجشک ماده پرسید:
- چرا از همسرت اطاعت نمى کنى در صورتى که او تو را دوست مى دارد؟
گنجشک ماده پاسخ داد:یا رسول الله! او در محبت من راستگو نیست زیرا که غیر ازمن به دیگرى نیز مهر و محبت مى ورزد.
سخن گنجشک چنان در سلیمان اثر بخشید که به گریه افتاد و سخت گریست. آن گاه چهل روز
از مردم کناره گیرى نمود و پیوسته از خداوند مى خواست علاقه دیگران را از قلب او خارج نموده و محبتش را در دل او خالص گرداند.
دیدی نانوا چطور خمیر نان سنگک را پهن می کند و درون تنور می
گذارد؟ چه اتفاقی می افتد؟! خمیر به سنگها می چسبد!
اما نان هرچه پخته تر می شود، از سنگها راحت تر جدا می شود...
حکایت آدم ها همین است؛
سختیهای این دنیا، حرارت تنور است...و این سختی هاست که
انسان را پخته تر می کنند...
و هر چه انسان پخته تر می شود سنگ کمتری بخود می گیرد...
سنگها تعلقات دنیایی هستند...
ماشین من، خانه من، کارخانه من....
آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!
خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود که به هیچ سنگی
نمی چسبد!
تو در زندگی به چه چسبیده ای؟! سنگ وجود تو کدام است؟
وقتی دنبال آرزوهایت میروی
مدام به کوله پشتیت نگاه کن که مبادا سوراخی داشته باشد
و چیزهایی که امروز داری دوباره بشود آرزوی فردایت
خوشبخت کسی است که :
فضیلت دیگران را قدر میداند
خوشبختی دیگران باعث مسرت او میشود
و زندگی خودش را با هیچ کس مقایسه نمیکند.
وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا
و کسى که از خدا پروا کند براى او راه خروجى (از مشکلات) قرار مى دهد و او را از راهى
که گمان نمى برد روزى مى دهد و کسى که
بر خدا توکل نماید او برایش کافى است مسلّما خداوند رساننده فرمان و تحقق بخشنده اراده خویش است همانا خداوند براى هر
چیزى (از اجزاء عالم هستى از نظر ماهیت و کمّ و کیف و آثار وجودى و مدت بقا) اندازه اى
قرار داده است.
*زندگی پر از گره هایی است،
*که تو آن را نبسته ای ...*
*اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی، *
*تنهای تنها ...! *
*ولی اگر به خدا توکل کنی، *
*او گره ها را یکی یکی برایت باز می کند ... *
و به آنچه خدا براى تو قسمت فرموده ، قانع باش تا زندگانى ات پاک شود و نفْست شادمان گردد و زندگى ات لذّت بخش شود.
اگر خواستى ثروت دنیا برایت گرد آید ، طمعت را از آنچه در اختیار مردم است، قطع کن ؛ چرا که پیامبران و صدّیقان، به چنان درجاتى
نایل نشدند، مگر با قطع طمعشان از آنچه در دستان مردم بود».
قایق تان شکست ؟
پاروی تان را آب برد ؟
تورتان پاره شد ؟
صیدتان دوباره به دریا برگشت ؟
غمت نباشد چون خدا با ماست !
هیچ وقت نگو از ماست که برماست !
بگو خدا با ماست ..
اگر قایقت شکست ، باشد! دلت نشکند ! دلی نشکنی ..
اگر پارویت را آب برد ، باشد ! آبرویت را آب نبرد ! آبرویی نبری ..
اگر صیدت از دستت رفت ، باشد ! امیدت از دست نرود ! و امید کسی را ناامید نکنی ..
امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت ، دستانت را که داری !
پس خدایت را شکر کن .. دوباره شکر کن !
بیا شکر کنیم که اگر کفشی به پا نداریم ،
پا که داریم راه برویم و اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم ..
دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم .. دوباره می خریم و دوباره می خندیم ..