چهار قانون زندگی پیرمردی که احساس میکرد آفتاب عمرش لب بام است?
فرزندانش را دور خود جمع کرد وبه آنها گفت:« من از مال دنیا چیزی ندارم که برای شما
بگذارم.اما چهار قانون زندگی را برایتان فاش خواهم کرد که اگر طبق آن عمل کنید از
شادترین مردمان خواهید بود.بدانید که شادمانی نیاز اساسی انسان است.اما این چهار قانون
کدام هستند؟ نخست: هرگز از آنچه دیگران می گویند نترسید.آنها فقط در ترس و تخیل شما
وجود دارند.آنچه شما انجام می دهید مهم به شمار می آید.کاری را که تشخیص می دهید درست است انجام دهید،آنچنان که گویا در حضور محسوس خداوند هستید.آنگاه به خود
بگویید بگذار هر چه می خواهند بگویند. دوم: در پی چیز های مادی نباشید.شما فکر می
کنید صاحب مادیات هستید، اما در حقیقت آنها صاحب شما می شوند.هر چه بیشتر داشته
باشید آزادی شما کمتر است.هرگز آزادی خود را تسلیم نکنید و از زندگی همانگونه که
هست و پیش می آید لذت ببرید. سوم: چیزهای جدی را آسان بگیرید وچیزهای آسان را
جدی تلقی کنید.زیرا در حقیقت این کارهای آسان وسبک هستند که مهم به شمار می آیند
. چهارم: تا آنجا که می توانید بخندید وهمیشه پیش از آن که دیگران به شما بخندند? به
خودتان بخندید.در هر کس چیزهای مضحکی وجود دارد.به صورت وجودی مستقل به
خودتان بنگرید واز پذیرش کاستی ها وشکست های خود نهراسید.