از جمله صفاتی که امام علیهالسلام طبعا متنفر بود، بیهوده کاری بود از زندگی بیهدف و بیهوده سخت ناراحت و متنفر بود و هرگز بدان گرایش نداشت و در تمام دوران زندگیش کسی ندید که آن بزرگوار کاری بیهوده کند و یا بلند بخندد. و میفرمود:
«هر کسی یک بار بخندد، دانشی را از خود دور کرده است.»
در مدینه مرد هرزهگویی بود که مردم را میخنداند، گفت: این مرد - یعنی امام زین العابدین علیهالسلام - مرا عاجز کرده و نتوانستهام او را بخندانم، تا این که روزی آن حضرت عبور میکرد و دو تن از غلامان همراهش بودند، آن مرد ردای حضرت را (از راه شوخی) از دوش مبارکش برداشت و فرار کرد امام علیهالسلام بدون توجه به کار زشت او به راه خود ادامه داد، همراهان امام به دنبال او رفتند و ردای حضرت را از دست او گرفتند و بر دوش مبارکش انداختند، امام علیهالسلام از ایشان پرسید: «این مرد که بود؟» عرض کردند: او مرد دلقکی است که مردم مدینه را میخنداند! امام علیهالسلام فرمود: «از قول من به او بگویید: خداوند روزی را آفریده است که در آن روز هر که عمرش را به بطالت بگذراند، زیان میبرد.» [1] .