شکی نیست که فاطمه زهرا علیهماالسلام در خانه امیرالمؤمنین فوقالعاده صبر و شکیبایی داشت، و با فقر مالی و عدم رفاه زندگی مدارا کرد و در برابر فشارهای سیاسی که به امیر مؤمنان وارد میشد، و روح زهرا علیهماالسلام را به شدت آزار میداد تحمل کرد! و در این میادین آن چنان امتحان داد که ملائکه را به تعجب واداشت، و تاریخ اسلام را از این حوادث تلخ شرمنده ساخت!!
فاطمه در حالی که همسر امیرالمؤمنین بود از دشمنش سیلی خورد!! و قباله فدکش پاره گشت!! و خانه امنش که ملائکه و عزرائیل بدون اجازهاش وارد نمیگشتند، مورد یورش وحشیانه قرار گرفت!! و (باب الله) منزل وی به آتش کشیده شد، و جنینی را که پیامبر محسنش نامیده بود در اثر حمله ناجوانمردانه شهید و سقط گردید!
زهرا همه این ناملایمات را در دوران شوهرداری تحمل کرد، و هرگز در مقابل علی علیهالسلام لب به شکایت باز نکرد!! و همه را در (خزانه اسرار) نگه داشت، و روزی در پیشگاه الهی آنها را فاش خواهد کرد...زهرا برای «ولایت علی» دست و پا میزد و تا چهل شب به همراه علی و دو فرزندش به در خانههای مهاجر و انصار میرفت تا از آنان کمک گیرد و حق بر باد رفته ولایت را از غاصبین باز ستاند ولی نشد که نشد! [1] زهرا همان همسر با وفایی است که چون علی را به زور برای بیعت ستمگران به مسجد بردند، پیراهن رسول خدا را بر سر کرد، و دستهای حسنین را به دست گرفت، و خطاب به خلیفه دیکتاتور فرمود: میخواهی علی را به شهادت رسانده مرا بیوه نموده و حسنینم را یتیم بنمایی؟! و آنگاه دست علی را گرفت، و از مهلکه شیاطین نجات داد، [2] و خطاب به قبر رسول خدا گفت: «ای پدر، ای رسول خدا! بعد از تو چه مصیبت هایی را تحمل نمودیم! و ابوبکر و عمر چه فشارها و ستمهایی را در حق ما روا داشتند! سوگند به خدا تا عمر دارم با آنان حرف نمیزنم! [3] و سپس به علی علیهالسلام وصیت کرد که آن دو بر پیکر پاک وی نماز نخوانند!» [4] زهرا با لباس وصله دار در خانه علی علیهالسلام زندگی کرد، و در آن خانه فرش زینت و لباس ندید، و مزه لذائذ مادی را نچشید.
علی علیهالسلام نیز متقابلا در برابر محبتهای زهرا و تحملات و شکیبایی وی قدردانی میکرد، و پیوسته وجود زهرا را یکی از افتخارات خویش میدانست، و در محاجه و مناظرههایش با دشمنان، این موضوع را مورد تأکید قرار میداد!
علی علیهالسلام شخصا برای خود فاطمه زهرا بارها این حقیقت را اظهار داشت، و از صبر و بردباری وی سپاسگزاری فرمود، و تا او زنده بود علی خود را نباخت،و صبر و مقاومتش را از دست نداد... ولی پس از شهادت فاطمه، گویا علی علیهالسلام ناتوان شده بود، و صبر و قرار نداشت، و فراق فاطمه را پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دردناکترین دردها توصیف میکرد،و از خدا برای خویشتن صبر و حوصله در خواست مینمود و بدین وسیله هم نقش فاطمه را متذکر میشد، و هم سپاس وی را اظهار میداشت!! و هنگامی که همسر با وفایش را در زیر خاکها میگذاشت، خطاب به قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «السلام علیک یا رسولالله، عنی وعن ابنتک النازلة فی جوارک، والسریعة اللحاق بک، قل یا رسولالله عن صفیتک صبری!! ورق عنها تجلدی... فلقد استرجعت الودیعة، واخذت الرهینة، اما حزنی فسرمد، و اما لیلی فمسهد...)) [5] سلام و درود من بر تو ای رسول خدا! و از دختر عزیزت که پس از رحلتت به سرعت به تو پیوست!
ای رسول خدا! در اثر مفارقت زهرا، توانم به ناتوانی و صبرم به کم صبری تبدیل گشته!! ای نجات دهنده عالم هستی! امانت تو باز پس داده شد و گروت از من گرفته شد! اما بدان که بعد از این دیگر حزن و اندوه من همیشگی است، و شبها از فراق فاطمه خواب به چشمم نخواهد رفت!
این عبارات میرساند که فاطمه تا چه حد در زندگی و روحیه و مقاومت علی علیهالسلام نقش اساسی داشته و امیرالمؤمنین تا چه میزان به او علاقمند بوده، و چه سان محبتهای او را فراموش ننموده است که حتی پس از مرگ و شهادت وی نیز از آن حضرت تشکر مینماید!!
و همچنین در این عبارات اشارهای به قبر گم شده زهرا دیده میشود، زیرا از واژه السلام و نازلة فی جوارک (نازل شده در کنارت) استفاده میگردد که در کنار قبر رسولالله دفن شده است.و هنگام دفن زهرا یک مناجاتی هم با خدا کرد و گفت: «اللهم انی راض عن ابنة نبیک، اللهم آنهاقد اوحشت فانسها...» [6] خدایا! من از دختر پیامبر تو راضی هستم، بار الها! او از قبر میترسد، پس با او انس بگیر و به وی آرامش ده.این فراز نیز میرساند که علی علیهالسلام از فاطمه تشکر کرده است، و رضایت خود را از او به پیشگاه الهی اعلام نموده، و اشعار میدارد که: حتی فاطمه زهرا با آن عظمتش به رضایت علی نیازمند است! تا وی اعلان رضایت نموده، و در وحشت قبر زهرا توصیه نماید!!
چنانکه در صدر این حدیث مذکور از امام باقر علیهالسلام آمده است: هیچ چیز به اندازه رضایت شوهر در سعادت ابدی زن مؤثر نیست. [7] .
پس نتیجه میگیریم که علی علیهالسلام نه تنها در دوران حیات فاطمه از وی تشکر میکرد، بلکه بعد از این دوران نیز او را فراموش نکرد، و بارها از وی به نیکی یاد میفرمود...همانطوری که رسول خدا هم از زحمات و محبتهای (خدیجه کبری) سپاسگزاری میکرد... [8] .
تهیه انار برای حضرت فاطمه علیهالسلام
روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام به خانه آمد، دید که حضرت فاطمه علیهالسلام مریض و تبدار افتاده است، سر خانم را به دامن گرفت و به رخسار او مینگریست و اشک از دیدگان مبارکش جاری بود؛ چون زهرا کمی به حال آمد، امام فرمود: چه میل داری، از من بطلب. عرض کرد: چیزی نمیخواهم، دوباره امام اصرار کرد؛ عرض کرد: چیزی نمیخواهم؛ پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از شوهرت علی علیهالسلام هرگز خواهش چیزی مکن که مبادا خجالت بکشد؛ فرمود: به حق من، آنچه میخواهی بگو. عرض کرد: حالا که قسم دادی، اگر اناری باشد خوب است؛ امام از منزل بیرون آمد و جویای انار شد، عرض کردند: فصل انار گذشته لکن برای شمعون یهودی از طائف مقداری انار آوردهاند. امام خود را به در خانه شمعون رسانید و در خانهاش را زد، شمعون بیرون آمد و تعجب کرد و عرض کرد: چه باعث شده که در خانهام تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: شنیدهام از طائف اناری برایتان آوردهاند چنانچه از آن باقی باشد یکی را به من بفروش که برای بیمار عزیزی میخواهم.
عرض کرد: فدایت شوم! آنچه بود فروختم، حضرت فرمود: در خانه جستجو کن، شاید باقی مانده باشد؛ عرض کرد: اطمینان دارم که نیست؛ زوجهاش پشت در ایستاده بود، عرض کرد: ای شمعون! یک انار ذخیره در خانه است، آنگاه انار را به نزد امام آورد، و حضرت چهار درهم، عوض آن به شمعون دادند.شمعون گفت: قیمتش نیم درهم است، فرمود: چون عیالت انار را ذهیره کرده بقیه از برای او باشد؛ انار را برداشت و به سوی خانه رهسپار شد، در اثنای راه، ناله غریبی شنیده، و به طرف آن صدا رفت تا داخل خرابهای شد، دید کوری مریض و غریب از شدت ضعف مینالد، حضرت در بالین او نشست و سر او را در کنار گرفت و جویای احوالش شد. عرض کرد: ای جوان صالح! از صالح! از اهل مدائن هستم و قرض فراوانی دارم، آمدم به این منطقه تا شاید امیرمؤمنان برای قرضم علاجی نماید که مریض شدم، امام فرمود: چه میل داری؟ عرض کرد: اگر انار باشد مایلم، حضرت فرمود: یک انار در این شهر بود که برای بیماری تحصیل کردهام لکن تو را محروم نمیکنم، پس انار را دو نیم کرد و نصفی را به دهان مریض داد و نصف دیگر را برای فاطمه علیهماالسلام برداشت؛ آنگاه فرمود: چه میل داری؟ عرض کرد: اگر نصف دیگر را حسان نمایی ممنونم.
حضرت سر به زیر انداخت و به نفس خود خطاب کرد: ای علی! این مریض در خرابه غریب و تنهاست، سزاوار رعایت است، شاید خداوند به جهت فاطمه علیهماالسلام وسیله دیگری تهیه نماید. پس نصف دیگر انار را به او داد تا تمام شد؛ مریض امام را دعا کرد و امام رهسپار خانه شد، اما در این فکر که جواب فاطمه علیهماالسلام را چه بگوید.
متحیرانه آمد تا به در خانه رسید، از داخل شدن به خانه حیا میکرد، لذا سر از در خانه پیش برد که ببیند فاطمه علیهماالسلام خواب است یا بیدار، دید فاطمه علیهماالسلام تکیه کرده و عرق نموده ولی طبقی از انار فوق العاده نزدش است و تناول میکند. خوشحال، داخل خانه شد و از واقعه جویا شد؛ فاطمه علیهماالسلام عرض کرد: یا ابنعم! چون تشریف بردید زمانی نکشید که ناگاه در خانه را زدند؛ فضه رفت، دید شخصی است که به در خانه، طبقی انار آورده است، گفت: این طبق انار را امیرالمؤمنین برای فاطمه علیهماالسلام فرستاده است.