احادیث درباره مال و ثروت
حضرت محمد (ص) : هر امتی گوساله ای دارد ( که او را منحرف می کند ) و گوساله این امت ( امت پیامبر اکرم ) دینار و درهم است.یعنی همانطور که گوساله بنی اسرائیل پیروان حضرت موسی (ع) را گمراه کرد و آنان گوساله پرست شدند ، مال و ثروت هم موجب انحراف امت پیامبر (ص) می گردد. ( امروز شاهدیم که طبق گفته پیامبر (ص) خیلی از پیروان آن حضرت حتی از به ظاهر خوبان این امت چنین شده اند) محجة البیضاء جلد 7 صفحه 328
--------------------------------------------------
امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده : درهم و دینار ( و دوستى آنها ) آنان را که پیش از شما بودند هلاک کردند، و همان دو هلاک کننده شمایند. اصول کافى جلد 4 صفحه 4
--------------------------------------------------
مولا علی (ع) : مال دوستی عاقبت انسان را تباه می کند و آرزوها را گسترده و طولانی می کند. میزان الحکمة جلد 4 صفحه 2983 حدیث 19329
--------------------------------------------------
مولا علی (ع) : وقتی خداوند بنده ای را دوست بدارد ، مال و ثروت را در پیش او منفور و ناپسند جلوه می دهد و آرزوهای او را کوتاه می کند و چون خداوند بدی بنده ای را اراده کند ، مال و ثروت را محبوب او قرار دهد و آروزهایش را گسترش می دهد. خداوند متعال بدی هیچ یک از بندگان خود را نمی خواهد مگر اینکه خود بنده اعمالی را انجام دهد که مورد خشم پروردگار خود قرار گیرد که در این صورت خدا هم او را رها میسازد و به خودش وا می گذارد. غررالحکم جلد 3 صفحه 166 حدیث 4111 و 4110
--------------------------------------------------
مولا علی (ع) : زیادی ثروت قلبها را تباه میسازد و گناهان را پدید می آورد. میزان الحکمة جلد 4 صفحه 2985
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : ثروت از آن خداست و او آن را نزد بندگان خود امانت گذاشته و دستور داده است که از آن در حد متعارف بخورند و بیاشامند و لباس تهیه کنند و ازدواج کنند و برای سواری از آن استفاده کنند وبا بقیه آن به مومنان نیازمند کمک کنند ، بنابراین کسی که در هر قسمت از آن از حد معمول تجاوز کند و بیشتر مصرف کند ، مرتکب گناه شده است و آنچه زیادی خورده یا آشامیده یا پوشیده یا در امر ازدواج و سواری صرف کرده است ، حرام است. بحارالانوار جلد 103 صفحه 16 حدیث 74
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : ابلیس ملعون می گوید : در مورد بنی آدم ، هرچه مراخسته و ناتوان کند ( فریبم را نخورد ) ، در این سه چیز به فریب دادن آنها موفق میشوم : 1?به دست آوردن مال از راه غیر حلال 2?جلوگیری کردن او از پرداخت واجب مالی ( مانند زکات ، خمس و …. ) 3?مصرف کردن مال در راه ناروا و حرام. خصال الصدوق صفحه 132 حدیث 141
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : دعای چهارکس مستجاب نمیشود : 1?کسی که در خانه بنشیند و بگوید : خدایا روزی مرا برسان ، که خدا به او میگوید : آیا دستور ندادم که پی روزی بروی و تلاش کنی. 2?مردی که مغلوب زنش شده است ، که خداوند می گوید : آیا اختیار او را به دست تو واگذار نکردم ؟ 3?فردی که دارای مال و ثروت باشد و آن را تباه کند و گوید : خدایا روزیم را برسان که خداوند میفرماید : آیا دستور ندادم که میانه رو باش و اسراف نکن ، سپس این آیه را خواند : بندگان خدا کسانی هستند که هنگام انفاق اسراف نمی کنند و بخل هم نمی ورزند بلکه میان این دو راه میانه را میگرند.4?مردی که پول داشته و آن را قرض داده بدون آنکه سندی بگیرد خداوند میفرماید : مگر تو را دستور ندادم که شاهد بگیری ؟ بحارالانوار جلد 103 صفحه 12 حدیث 53
---------------------------------------------------
کسب مال حلال
حضرت محمد (ص) : عبادت هفتاد بخش است و بهترین بخش آن بدست آوردن مال حلال. ثواب الاعمال و عقاب صفحه 385 حدیث 1
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : کار کردن برای کسب مال حلال ، بر هر مرد و زن مسلمان واجب است. جامع الاخبار صفحه 389 حدیث 1079
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : هیچ خیری نیست در کسی که دوست ندارد مال حلال جمع کند تا آبروی خود را با آن حفظ کند و قرض خود را با آن ادا کند . ( چنین کسی انسان بی خیر است ) بحارالانوار جلد 103 صفحه 7 حدیث 30
--------------------------------------------------
امام کاظم (ع) : کسی که در پی روزی حلال برای خود و خانواده اش باشد ، همانند کسی است که در راه خدا جهاد کند. بحارالانوار جلد 103 صفحه 3 حدیث 7
--------------------------------------------------
مولا علی (ع) : آفرین به کسی که پیش خود فروتن و کسب او پاکیزه ( و حلال ) باشد. بحارالانوار جلد 103 صفحه 2 حدیث 3
--------------------------------------------------
محمد بن هارون گوید : به امام هادی (ع) عرض کردم : از پدران شما برای ما نقل شده که زمانی بر مردم می آید که هیچ چیز کمیاب تر از برادری مونس و همدم یا کسب درهمی از راه حلال نباشد.امام (ع) در جوابم فرمود : انسان کمیاب موجود است ولی تو در زمانی هستی که هیچ چیز سخت تر از به دست آوردن مال حلال و برادر دینی نیست. بحارالانوار جلد 103 صفحه 10 حدیث 43
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : کسی که بعد از تلاش در طلب مال حلال بیتوته و استراحت کند ، او آمرزیده شب را به صبح می اورد. بحارالانوار جلد 103 صفحه 2 حدیث 1
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : تلاش در بدست آوردن روزی حلال را رها نساز ، زیرا که آن کمک به دین داری توست و همیشه مرکب خود را ببند و به خدا توکل کن. ( با توکل زانوی اشتر ببند) بحار الانوار جلد 103 صفحه 5 حدیث 18
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : هرگاه به مردی نگاهش می افتاد و از او خوشش می آمد ، میفرمود : آیا او شغل و حرفه ای دارد ؟ پس اگر می گفتند : نه میفرمود : او از چشم من افتاد . گفته میشد : چرا یا رسول الله ؟ ایشان پاسخ می داد : چون مومن اگر شغلی نداشته باشد ، با ( خرج کردن) دینش زندگی کند و از دینش مایه میگذارد. بحار الانوار جلد 103 صفحه 5 حدیث 18
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : سه خصلت است که در هر که باشد وارد بهشت میشود و خداوند از حوریان بهشتی نصیب او میکند ، هر طور و هر قدر که او بخواهد : 1? فرو بردن خشم 2? صبر و مقاومت بر شمشیرها به خاطر خدای متعال 3? وقتی کسی به مال حرام میرسد ، آن را بخاطر خدا ترک کند. بحارالانوار جلد 75 صفحه 171 حدیث 5
--------------------------------------------------
امام رضا (ع) : راوی گوید : به امام هشتم (ع) گفتم : فدایت شوم ! دعا کن خدا به من روزی حلال عطا کند.فرمود : می دانی حلال چیست ؟ گفتم : پیش ما حلال همان کسب پاک و پاکیزه است. امام (ع) فرمود : امام زین العابدین (ع) میفرمود : حلال ، غذای برگزیدگان است. سپس فرمود : این چنین بگو : خدایا از تو روزی فراخ می خواهم. ( شاید منظور این است که روزی خدا آن قدر گسترده و زیاد است که نیازی نیست انسان پی حرام برود ) کافی جلد 5 صفحه 89
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : رها کردن لقمه ای حرام ، پیش خدا محبوبتر است از دو هزار رکعت نماز مستحبی. تفسیر المعین صفحه 26
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : رد کردن یک دانگ از حرام ( یک ششم دینار یا درهم ) پیش خدا معادل هفتادهزار حج قبول شده است. جامع الاخبار صفحه 442
---------------------------------------------------
مال حرام
حضرت محمد (ص) : کسی که مالی را از راه غیر حلال به دست آورد ، آن مال توشه و مرکب او به طرف آتش جهنم خواهد بود. بحارالانوار جلد 103 صفحه 10 حدیث 45
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : خداوند متعال فرمود : کسی که برایش مهم نباشد که دینار و درهم ( پول ) را از چه راهی به دست می آورد ، برای من هم مهم نخواهد بود که او را از کدام در جهنم وارد آتش دوزخ بکنم. بحارالانوار جلد 103 صفحه 5 حدیث 17
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : کسی که مالی از راه غیر حلال به دست آورد ، خداوند او را تنگدست میکند. بحارالانوار جلد 103 صفحه 5 حدیث 17
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : انسان در قیامت قدم از قدم بر نمی دارد تا اینکه از چهارچیز سوال شود :
1?از بدن خود که در چه راهی آن را به کار گرفت. 2? و از عمرش که در کجا و چه راهی سپری کرد .3?و از مالش که از کجا به دست آورد و در کجا مصرف کرد .4?و از محب ما خاندان ( ائمه اطهار (ع) ) بحار الانوار جلد 103 صفحه 11 حدیث 47
--------------------------------------------------
روایت شده که : خدمت امام باقر (ع) از مردی یاد شد امام (ع) فرمود : وقتی کسی مالی از راه حرام به دست آورد خداوند حج و عمره و صله رحم را از او قبول نمی کند ، بلکه ازدواج با آن مال هم باطل خواهد بود. بحارالانوار جلد 103 صفحه 11 حدیث 47
--------------------------------------------------
امام باقر (ع) : خداوند برای هر انسان رزق حلالی را مشخص و حتمی کرده است که به طور کامل به او خواهد رسید ، و از طرفی رزق حرامی از طریق دیگر به او عرضه میشود ، پس اگر از آن حرام مقداری برداشت به همان اندازه از مال حلال او کم میشود و پیش خدا علاوه بر آن دو مال ، زیادی و افزونی است که خداوند در قرآن فرماید : از فضل و زیادی که پیش خدا است از او درخواست کنید. (سوره نساء آیه 32) بحارالانوار جلد 103 صفحه 11 حدیث 49
--------------------------------------------------
مولا علی (ع) : بزرگترین حسرت روز قیامت حسرت خوردن کسی است که مالی را از راه غیر حلال به دست آورد و برای فرد دیگر به ارث گذارد ، و او آنرا در راه اطاعت و بندگی خدا صرف کرده و به واسطه آن وارد بهشت گردد و اولی بواسطه آن مال حرام ( نخورده ) وارد جهنم گردد. بحارالانوار جلد 103 صفحه 12 حدیث 57
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : کسی که مال مومنی را به ناحق از او بگیرد و به او ندهد ، خداوند پیوسته از او اعتراض کرده و کارهای نیک او را نکوهیده میدارد و آنها را در نامه اعمال نیک او نمی نویسد تا توبه کند و مالی را که از آن مومن گرفته به او برگرداند. بحارالانوار جلد 104 صفحه 294 حدیث 8
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : وای برای تاجران امت من از گفتن لا و الله و بلی والله ( قسم خوردن در داد و ستد ) و وای برای صنعتگران امت من از امروز و فردا کردن. میزان الحکمة جلد 3 صفحه 2701 حدیث 17648
---------------------------------------------------
آثار حلال خوری
حضرت محمد (ص) : کسی که روزی حلال بخورد ، فرشته ای بالای سرش قرار میگیرد و برای او طلب آمرزش میکند تا وقتی که از خوردن آن فارق شود. میزان الحکمة جلد 3 صفحه 2701 حدیث 17648
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : کسی که چهل روز مال حلال بخورد ، خداوند قلب او را نورانی میکند. بحارالانوار جلد 103 صفحه 16 حدیث 71
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) : یکی از سخت ترین واجبات بر بندگان خدا یاد کردن زیاد خدا است ، سپس فرمود : مقصودم ذکر (( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر )) نیست ، گرچه آن هم یاد خداست ، ولی منظورم این است که در برخورد با آنچه که خدا حلال یا حرام کرده خدا را یاد کند ، اگر اطاعت خدا بود به آن عمل کند و اگر معصیت الهی بود آن را رها کند. اصول کافی جلد 2 صفحه 80 حدیث 4 ( شرح : در وقت برخود با گناه ، خود را حفظ کنیم که این کار، بهترین ذکر و یاد خداست )
---------------------------------------------------
آثار حرام خوری
حضرت محمد (ص) : هنگامی که لقمه حرام در شکم انسانی قرار گیرد هر فرشته ای که در آسمانها و زمین است او را لعنت میکند ، و تا وقتی که آن لقمه در شکم اوست خدا به او نگاه نمیکند ، و هر کسی که لقمه حرام بخورد بسوی خشم خدا رفته است ، پس اگر توبه کند خدا میپذیرد ، و اگر قبل از توبه بمیرد ، آتش به او سزاوارتر است. جامع الاحادیث صفحه 289
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) در ضمن حدیث معراج فرمود که پیامبر اکرم (ص) فرمود : گروهی را دیدم که سفره هایی از گوشتهای پاک و پاکیزه و گوشتهای آلوده جلویشان گسترده بود ولی آنان از گوشتهای آلوده و کثیف میخوردند و غذاهای پاکیزه را وا میگذاشتند ، از جبرئیل پرسیدم : اینها چه کسانی هستند ؟ جبرئیل گفت : اینها کسانی هستند که مال حلال را رها کرده ، و مال حرام میخورند ، و آنان گروهی از امت تو هستند ای محمد ! بحارالانوار جلد 75 صفحه 172 حدیث 9
--------------------------------------------------
امام صادق (ع) میفرمود : امیرمومنان (ع) بارها میفرمود : کسی که مال مومنی را به حرام بخورد ، او از دوستان ما نیست. بحارالانوار جلد 104 صفحه 296 حدیث 17
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : پیکری که از حرام تغذیه شده باشد وارد بهشت نمیشود. جامع الاحادیث صفحه 289
---------------------------------------------------
درباره کسب حلال و حرام
حضرت محمد (ص) : هرکه خسته از طلب مال حلال شب را بگذراند شب را به روز آورده در حالیکه آمرزیده شده است. امالی صدوق مجلس 48 حدیث 9
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : عبادت هفتاد جزء است ، بهترین جزء آن طلب ( روزی از راه ) حلال است. سفینة البحار جلد 1 صفحه 120
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : حلال من تا روز قیامت حلال است و حرام من تا روز قیامت حرام است. سفینة البحار جلد 1 صفحه 299
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : هرکه چهل روز حلال بخورد خداوند قلبش را نورانی کند. سفینة البحار جلد 1 صفحه 299
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : عبادت ده جزء است نه قِسم آن در طلب مال حلال است. جامع الاخبار صفحه 162
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : هرکه مال حلال از دسترنج خود بخورد درهای بهشت برای او گشوده شود که از هر کدام بخواهد داخل میشود. جامع الاخبار صفحه 162
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : زمانی بر مردم می آید که مرد باک ندارد آنچه از مال برادرش گرفته حلال بوده یا حرام. مجموعه ورام جلد 2 صفحه 150
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : روح الامین جبرئیل از جانب پروردگارم به من خبر داد که هرگز کسی نمی میمیرد تا تمام روزی خود را دریابد پس از خدا بترسید و در طلب روزی با جمال بپردازید و بدانید که روزی دو تا است ، یکی آنکه شما طلب می کنید و یک روزی هم هست که آن شما را طلب میکند پس روزی خود را از حلال جوئید که اگر آنرا از راه حلال جوئید حلال می خورید و اگر از راه حلال نجوئید حرام میخورید و همان روزی شما گردد و از خوردن آن ناچارید. امالی صدوق مجلس 49 حدیث 1
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : هرکه از دسترنج خود ( روزی حلال ) بخورد خداوند به او با نظر رحمت نگاه کند و هرگز عذابش نکند. جامع الاخبار صفحه 63
--------------------------------------------------
حضرت محمد (ص) : در ساختمان از بکار بردن ( مصالح ) حرام بترسید زیرا که آن موجب ویرانی است. اثنی عشریه صفحه
مشخصا هر رفتار معایب و مزایای خودش دارد از این رفتار ها خجالتی بودن یکی از رفتار های اجتماعی است که همیشه فرد از آن ضربه می بیند و برخی موارد فرد نمی تواند خق خود را احقاق کند و تضییع حق می شود اما هر مشکلی راهکاری دارد برای همین در این پست برخی از راهکارهای این رفتار را بر می شماریم:
1 - قبل از وارد شدن به یک جمع، اطلاعاتی در مورد آن جمع به دست آورید و درباره چیزهایی که میخواهید یا میشود در آنجا مطرح کرد، فکر کنید.
2- معاشرت خود را با دیگران بیشتر کنید؛ از جمعهای دوستانه کوچک شروع کنید، به سؤالاتشان جواب دهید و از آنها درباره خودشان، آرزوهایشان، اهدافشان یا موضوعات دیگر سؤال کنید.
3- اگر خجالتی بودن، خیلی شما را آزار میدهد، به یک مشاور یا روانشناس مراجعه کنید.
4- تا حد ممکن از انزوا و گوشهگیری دوری کنید. اگر چند نفری دوروبرتان هستند، کتاب خواندن را کنار بگذارید و سر صحبت را با آنها باز کنید.
5- اگر به خاطر لهجه، صدا، بوی دهان یا نوع دندانهایتان از جمع گریزان هستید، چرا فکری به حال اصلاح اینها نمیکنید؟
6- در جمعها کاری کنید که کسل، خسته و بیحوصله به نظر نیایید.
به یاد داشته باشید راه مقابله با خجالت این است که به چیزهای دیگری تمرکز کنید؛ مانند فکر کردن و تصور اینکه چطور میشود از اتفاقات اجتماعی لذت برد.
7- از طرد شدن یا شکست خوردن، نترسید. قهرمانان ورزشی نیز با وجود احتمال شکست، باز هم به مبارزه و رقابت میپردازند؛ اما تقریبا همه آنها برای برد به میدان میروند و هیچگاه از شکست حرف نمیزنند.
8- کمرویی، تـردید و دودلی هنگامی رخ میدهد که شما به عیوب و نقایص خود فکر میکنید. افکـارتـان را متوجه شخصی کنید که در حال گفتوگو با او هستید. در این حالت، هم شما اضطراب خود را از خاطر خواهید برد و هم طرف مقابل از توجه شما خوشحال خواهد شد.
9- همهچیز را به خودتان نگیرید. نباید هر چیزی مانند شوخی و طعنه را به عنوان توهین تلقی کنید. مردم اغلب چیزهایی را میگویند که هیچ مقصود و منظوری از آن ندارند؛ هر چند گاهی اوقات مردم نـظـرات نابجا و بیموردی میدهند؛ در این صورت، قاطعانه از خودتان دفاع کنید.
10- توقعتان را کم کنید. بنا نیست در پایان یک گفتوگو، شما افراد را کاملا مجذوب خود کرده باشید. همین که همه از همصحبتی یکدیگر لذت برده باشید، کافی است. باور کنید!
11- هول نکنید. آدمهای روبهروی شما هر چقدر هم که مهم باشند، آدم هستند؛ آنها هم معایب و مشکلات و ضعفهای خودشان را دارند؛ عین شما! شاید هم مثل خود شما دارند سعی میکنند کسی متوجه نشود چقدر خجالتی هستند.
از جمله صفاتی که امام علیهالسلام طبعا متنفر بود، بیهوده کاری بود از زندگی بیهدف و بیهوده سخت ناراحت و متنفر بود و هرگز بدان گرایش نداشت و در تمام دوران زندگیش کسی ندید که آن بزرگوار کاری بیهوده کند و یا بلند بخندد. و میفرمود:
«هر کسی یک بار بخندد، دانشی را از خود دور کرده است.»
در مدینه مرد هرزهگویی بود که مردم را میخنداند، گفت: این مرد - یعنی امام زین العابدین علیهالسلام - مرا عاجز کرده و نتوانستهام او را بخندانم، تا این که روزی آن حضرت عبور میکرد و دو تن از غلامان همراهش بودند، آن مرد ردای حضرت را (از راه شوخی) از دوش مبارکش برداشت و فرار کرد امام علیهالسلام بدون توجه به کار زشت او به راه خود ادامه داد، همراهان امام به دنبال او رفتند و ردای حضرت را از دست او گرفتند و بر دوش مبارکش انداختند، امام علیهالسلام از ایشان پرسید: «این مرد که بود؟» عرض کردند: او مرد دلقکی است که مردم مدینه را میخنداند! امام علیهالسلام فرمود: «از قول من به او بگویید: خداوند روزی را آفریده است که در آن روز هر که عمرش را به بطالت بگذراند، زیان میبرد.» [1] .
هشام بن اسماعیل بن هشام که از طرف عبدالملک بن مروان حاکم مدینه بود با اهل بیت رسول خدا (ص) بد بود و امام سجاد (ع) را بسیار اذیت میکرد، چون پس از عبدالملک بن مروان او از حکومت مدینه عزل شد، ولید بن عبدالملک دستور داد او را در یک محل عمومی نگاه داشته و ندا کردند هر که از وی شکایتی و یا در گردن وی حقی دارد بیاید و دادخواهی کند.
او گفت: از هیچ کس ترسی ندارم جز علی بن الحسین که به او اذیت کردهام امام صلوات الله علیه بر او گذشت که او را کنار خانه مروان نگاه داشته بودند، او به امام سلام کرد، حضرت به خواص خویش فرموده بود به وی متعرض نشوند آنگاه امام نه تنها متعرض او نشد، بلکه به وی پیغام فرستاد، اگر به مال احتیاج داری بگو ما قدرت دادن آن را داریم و از من و کسان من خاطر جمع باش. هشام بعد از دانستن این مطلب فریاد کشید: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» ابن سعد در طبقات از عبدالله پسر امام (ع) نقل کرده چون هشام بن اسماعیل معزول شد،... پدرم ما را جمع کرد و فرمود: این مرد عزل شده و دستور دادهاند که او را بر سر راه نگاه دارند تا هر که شکایت دارد از وی دادخواهی بکند کسی از شما متعرض او نشود. گفتم: پدرجان! چرا نکنیم به خدا خاطرههای تلخی از او داریم، چنین روزی را آرزو میکردیم؟! فرمود: پسر عزیزم!
او را به خدا واگذاریم. عبدالله گوید: به خدا قسم کسی از آل حسین (ع) متعرض او نشد تا کارش به پایان رسید. [1] . ناگفته نماند: عادت اهل بیت (ع) آن بود که به افتاده متعرض نمیشدند.
میگویند: روزی در طواف خانهی کعبه، دستان مرد و زن نامحرمی به حجرالاسود چسبید و جدا نشد. دیگران نیز هر چقدر تلاش کردند که دستان آنها را از حجرالاسود جدا کنند هیچ کسی نتوانست، تا آنکه چارهای برای آنها نماند مگر اینکه هر دو دست آنها را قطع کنند.
در همین فکر بودند که امام سجاد علیهالسلام پیدا شد و چون شرح حال را به آن حضرت گفتند. آن جناب دست مبارک خود را بر بالای دست آن دو گذاشت و به برکت دست امام سجاد علیهالسلام، دستان آنها از حجرالاسود جدا شد. پس آنها توبه کرده و به راه خود رفتند و کسی سر آن را نیافت. در نقل دیگری آمده است که: آن مرد، ساعد آن زن را برهنه دید و خواست که دست خود را به دست او بمالد پس ناگهان دست هر دو بهم چسبید، و فتوای علمای عصر حاکم این بود دست هر دوی آنها را قطع کنند تا از هم جدا شود ولی به دعای اما سجاد علیهالسلام دستان آنها از هم جدا شد. [1] .
آقا رسول اکرم (ص) فرمود: اگر تمام مردم دوستدار علی(ع) بن ابیطالب (ع) میشدند خداوند عالم، جهنم را خلق نمیفرمود.روزی حضرت رسول اکرم (ص) با عدهای از مسلمانان بیرون مسجد نشسته بودند. در این هنگام چهار نفر سیاه پوست تابوتی را به سمت قبرستان میبردند. پیامبر(ص) به آنها اشاره فرمود که جنازه را جلوتر بیاورند. چون جنازه را نزدیک حضرت آوردند. حضرت رسول خدا (ص) روپوش را از روی او گشود و فرمود: ای علی(ع) این شخص (رباح) غلام سیاه پوست (بنی نجار) است.
حضرت علی(ع)با مشاهده آن مرد سیاهپوست فرمود: آقا یا رسولاللّه این غلام هر وقت مرا میدید شاد میشد و میگفت من ترا دوست دارم.
وقتی که حضرت رسول اکرم (ص) این سخن را شنید، برخاست و دستور فرمود، که جنازه را غسل دهند.
سپس لباس خود را به عنوانِ کفن بر تن مرده نمود و برای تشیع جنازه خود حضرت براه افتاد.
در بین راه صدای عجیبی از آسمانها بلند شد. پیامبر فرمود: این صدای نزول هفتاد هزار فرشته است که برای تشییع جنازه این غلام سیاه آمدهاند.
سپس خود حضرت در قبر رفت و صورت غلام را بر خاک نهاد و سنگ لحد را چید. وقتی کار دفن غلام به پایان رسید حضرت رسول خدا (ص) خطاب به حضرت علی(ع)فرمود یا علی(ع) نعمتهای بهشتی که بر این غلام میرسد همه به خاطر محبت و دوست داشتن توست.
یاد، رخش بروضه رضوان نمیدهم
خاک رهش بملک سلیمان نمیدهم
دُرّ ولایتی که نهفتم از او بدل
تا بنده، گوهری است که ارزان نمیدهم
در رعایت سرای جهان جان عاریت
جز در نثار حضرت جانان نمیدهم
یک جلوه از جمال عزیزش بهر دو کون
با صد هزار یوسف کنعان نمیدهم
دست طلب ز دامن او بر نمیکشم
دل را به غیر عترت و قرآن نمیدهم
یک قطره اشک که ریزم بیاد او
آن قطره را بگوهر غلطان نمیدهم
آب ولایتی که گلم زان سرشته شد
آن آب را بچشمه حیوان نمیدهم
مهر علی(ع)ست جان جهانی و جهان جان
بیمهر او بقابض جان، جان نمیدهم
امروز هرکس بکسی سر سپرده است
من سر بغیر قبله ایمان نمیدهم
آن روز پیامبر خدا(ص) مهمان ما بود. غذایی که در منزل داشتیم، مقداری شیر و خرما و اندکی هم کره بود. آنها را ام ایمن به رسم هدیه فرستاده بود.
ظرفی از آن غذا نزد حضرت آوردیم. حضرت پس از صرف آن، برخاستند و در گوشهای از اتاق به نماز ایستادند و چند رکعت نماز گزاردند. در آخرین سجده نماز حضرت صدای گریه به گوش رسید، دیدیم آن حضرت بشدت میگریند!
در بین ما کسی (حاضر) نبود که سبب گریستن را از وی بپرسد و این به سبب بزرگداشت و احترام فراوانی بود که برای آن حضرت قائل بودیم.
(تا اینکه فرزندم) حسین برخاست و در دامان جدش نشست و گفت:
ای پدر! لحظهای که شما به منزل ما وارد شدید سرور و شادمانی در خود احساس کردیم که هیچ چیزی تا این حد برای ما شادی آفرین نبوده است. سپس شاهد گریستن شما گشتیم. آنهم گریستنی که سخت ما را اندوهگین ساخت ممکن است بگویید سبب گریه شما چه بود؟
رسول گرامی فرمود: فرزندم! هم اینک جبرئیل فرود آمد و خبر داد که شماها کشته خواهید شد و مرقدهایی پراکنده خواهید داشت.
حسین (ع) پرسید: با پراکندگی قبور، پاداش کسانی که به زیارت ما آیند چه خواهد بود؟
حضرت فرمود: پسرم! آنها که به زیارت شما میآیند گروههایی از پیروانم هستند که با حضور خود بر مزار شما جویای خیر و برکت و رشد و هدایت میباشند.
در روز واپسین، آنگاه که بار سنگین گناهان، آنان را در کام آتش فرو برد و صحنههای ترس و وحشت از هر طرف خودنمایی کند من به یاری و کمک آنان آیم و ایشان را از گرفتاری رهایی بخشم و سپس پروردگار متعال آنان را در بهشت جاوید خود مسکن دهد.
رسول خدا(ص رسول خدا(ص) از جایی میگذشت. در بین راه گذارش بر ماده آهویی افتاد که در خیمه و خرگاهی بسته شده بود.
آن حیوان به قدرت خدا زبان بگشود و با پیامبر گرامی سخن گفت ؛ به آن حضرت عرض کرد:
ای فرستاده خدا! من مادر دو آهو بچه ام که اینک هر دو، گرسنه و تشنه اند و پستانهایم از شیر آکنده، از شما تقاضا دارم (هر چند) ساعتی مرا رها سازید تا پس از شیر دادن آنها بازگردم و دوباره در همینجا به بند نشینم.رسول خدا(ص) فرمود: چگونه این کار ممکن است، در حالی که تو صید و شکار مردم و اسیر و دربند هستی؟
آهو گفت: اگر رهایم کنید (بزودی) باز آیم و شما خود مرا در بند کنید.پیامبر خدا(ص) پس از آنکه از حیوان تعهد گرفت، رهایش ساخت.
چیزی نگذشت که آهو بازگشت اما پستانش از شیر تهی گشته بود. پیامبر اکرم حیوان را در همان مکان بست و سپس پرسید: این آهو شکار کیست؟
گفتند: صیاد و مالک آن، شخصی از تیره عرب است.
رسول خدا(ص) (بی درنگ) رهسپار آن قبیله شد. از قضا فردی که آن حیوان را به دام انداخته بود و مالک آن محسوب میشد، در شمار منافقان بود که البته بعدها با تنبهی که برای او حاصل شد از نفاق دست کشید و اسلامی نیکو یافت.
رسول خدا(ص) به منظور رهایی حیوان، قصد خریدن آهو را کرد و در این خصوص با صیاد سخن گفت، اما صیاد گفت:
ای فرستاده خدا! پدر و مادرم فدای شما، این حیوان را از همین جا رها ساختم.آنگاه پیامبر خدا(ص) (به جمع حاضر روی کردند و) فرمودند:
اگر چارپایان نیز به میزان شما از مرگ (و سختیهای پس از آن) خبر داشتند، هرگز از آنها، گوشت فربهی نمیخوردید.
شکی نیست که فاطمه زهرا علیهماالسلام در خانه امیرالمؤمنین فوقالعاده صبر و شکیبایی داشت، و با فقر مالی و عدم رفاه زندگی مدارا کرد و در برابر فشارهای سیاسی که به امیر مؤمنان وارد میشد، و روح زهرا علیهماالسلام را به شدت آزار میداد تحمل کرد! و در این میادین آن چنان امتحان داد که ملائکه را به تعجب واداشت، و تاریخ اسلام را از این حوادث تلخ شرمنده ساخت!!
فاطمه در حالی که همسر امیرالمؤمنین بود از دشمنش سیلی خورد!! و قباله فدکش پاره گشت!! و خانه امنش که ملائکه و عزرائیل بدون اجازهاش وارد نمیگشتند، مورد یورش وحشیانه قرار گرفت!! و (باب الله) منزل وی به آتش کشیده شد، و جنینی را که پیامبر محسنش نامیده بود در اثر حمله ناجوانمردانه شهید و سقط گردید!
زهرا همه این ناملایمات را در دوران شوهرداری تحمل کرد، و هرگز در مقابل علی علیهالسلام لب به شکایت باز نکرد!! و همه را در (خزانه اسرار) نگه داشت، و روزی در پیشگاه الهی آنها را فاش خواهد کرد...زهرا برای «ولایت علی» دست و پا میزد و تا چهل شب به همراه علی و دو فرزندش به در خانههای مهاجر و انصار میرفت تا از آنان کمک گیرد و حق بر باد رفته ولایت را از غاصبین باز ستاند ولی نشد که نشد! [1] زهرا همان همسر با وفایی است که چون علی را به زور برای بیعت ستمگران به مسجد بردند، پیراهن رسول خدا را بر سر کرد، و دستهای حسنین را به دست گرفت، و خطاب به خلیفه دیکتاتور فرمود: میخواهی علی را به شهادت رسانده مرا بیوه نموده و حسنینم را یتیم بنمایی؟! و آنگاه دست علی را گرفت، و از مهلکه شیاطین نجات داد، [2] و خطاب به قبر رسول خدا گفت: «ای پدر، ای رسول خدا! بعد از تو چه مصیبت هایی را تحمل نمودیم! و ابوبکر و عمر چه فشارها و ستمهایی را در حق ما روا داشتند! سوگند به خدا تا عمر دارم با آنان حرف نمیزنم! [3] و سپس به علی علیهالسلام وصیت کرد که آن دو بر پیکر پاک وی نماز نخوانند!» [4] زهرا با لباس وصله دار در خانه علی علیهالسلام زندگی کرد، و در آن خانه فرش زینت و لباس ندید، و مزه لذائذ مادی را نچشید.
علی علیهالسلام نیز متقابلا در برابر محبتهای زهرا و تحملات و شکیبایی وی قدردانی میکرد، و پیوسته وجود زهرا را یکی از افتخارات خویش میدانست، و در محاجه و مناظرههایش با دشمنان، این موضوع را مورد تأکید قرار میداد!
علی علیهالسلام شخصا برای خود فاطمه زهرا بارها این حقیقت را اظهار داشت، و از صبر و بردباری وی سپاسگزاری فرمود، و تا او زنده بود علی خود را نباخت،و صبر و مقاومتش را از دست نداد... ولی پس از شهادت فاطمه، گویا علی علیهالسلام ناتوان شده بود، و صبر و قرار نداشت، و فراق فاطمه را پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دردناکترین دردها توصیف میکرد،و از خدا برای خویشتن صبر و حوصله در خواست مینمود و بدین وسیله هم نقش فاطمه را متذکر میشد، و هم سپاس وی را اظهار میداشت!! و هنگامی که همسر با وفایش را در زیر خاکها میگذاشت، خطاب به قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «السلام علیک یا رسولالله، عنی وعن ابنتک النازلة فی جوارک، والسریعة اللحاق بک، قل یا رسولالله عن صفیتک صبری!! ورق عنها تجلدی... فلقد استرجعت الودیعة، واخذت الرهینة، اما حزنی فسرمد، و اما لیلی فمسهد...)) [5] سلام و درود من بر تو ای رسول خدا! و از دختر عزیزت که پس از رحلتت به سرعت به تو پیوست!
ای رسول خدا! در اثر مفارقت زهرا، توانم به ناتوانی و صبرم به کم صبری تبدیل گشته!! ای نجات دهنده عالم هستی! امانت تو باز پس داده شد و گروت از من گرفته شد! اما بدان که بعد از این دیگر حزن و اندوه من همیشگی است، و شبها از فراق فاطمه خواب به چشمم نخواهد رفت!
این عبارات میرساند که فاطمه تا چه حد در زندگی و روحیه و مقاومت علی علیهالسلام نقش اساسی داشته و امیرالمؤمنین تا چه میزان به او علاقمند بوده، و چه سان محبتهای او را فراموش ننموده است که حتی پس از مرگ و شهادت وی نیز از آن حضرت تشکر مینماید!!
و همچنین در این عبارات اشارهای به قبر گم شده زهرا دیده میشود، زیرا از واژه السلام و نازلة فی جوارک (نازل شده در کنارت) استفاده میگردد که در کنار قبر رسولالله دفن شده است.و هنگام دفن زهرا یک مناجاتی هم با خدا کرد و گفت: «اللهم انی راض عن ابنة نبیک، اللهم آنهاقد اوحشت فانسها...» [6] خدایا! من از دختر پیامبر تو راضی هستم، بار الها! او از قبر میترسد، پس با او انس بگیر و به وی آرامش ده.این فراز نیز میرساند که علی علیهالسلام از فاطمه تشکر کرده است، و رضایت خود را از او به پیشگاه الهی اعلام نموده، و اشعار میدارد که: حتی فاطمه زهرا با آن عظمتش به رضایت علی نیازمند است! تا وی اعلان رضایت نموده، و در وحشت قبر زهرا توصیه نماید!!
چنانکه در صدر این حدیث مذکور از امام باقر علیهالسلام آمده است: هیچ چیز به اندازه رضایت شوهر در سعادت ابدی زن مؤثر نیست. [7] .
پس نتیجه میگیریم که علی علیهالسلام نه تنها در دوران حیات فاطمه از وی تشکر میکرد، بلکه بعد از این دوران نیز او را فراموش نکرد، و بارها از وی به نیکی یاد میفرمود...همانطوری که رسول خدا هم از زحمات و محبتهای (خدیجه کبری) سپاسگزاری میکرد... [8] .
تهیه انار برای حضرت فاطمه علیهالسلام
روزی امیرالمؤمنین علیهالسلام به خانه آمد، دید که حضرت فاطمه علیهالسلام مریض و تبدار افتاده است، سر خانم را به دامن گرفت و به رخسار او مینگریست و اشک از دیدگان مبارکش جاری بود؛ چون زهرا کمی به حال آمد، امام فرمود: چه میل داری، از من بطلب. عرض کرد: چیزی نمیخواهم، دوباره امام اصرار کرد؛ عرض کرد: چیزی نمیخواهم؛ پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: از شوهرت علی علیهالسلام هرگز خواهش چیزی مکن که مبادا خجالت بکشد؛ فرمود: به حق من، آنچه میخواهی بگو. عرض کرد: حالا که قسم دادی، اگر اناری باشد خوب است؛ امام از منزل بیرون آمد و جویای انار شد، عرض کردند: فصل انار گذشته لکن برای شمعون یهودی از طائف مقداری انار آوردهاند. امام خود را به در خانه شمعون رسانید و در خانهاش را زد، شمعون بیرون آمد و تعجب کرد و عرض کرد: چه باعث شده که در خانهام تشریف آوردید؟ حضرت فرمود: شنیدهام از طائف اناری برایتان آوردهاند چنانچه از آن باقی باشد یکی را به من بفروش که برای بیمار عزیزی میخواهم.
عرض کرد: فدایت شوم! آنچه بود فروختم، حضرت فرمود: در خانه جستجو کن، شاید باقی مانده باشد؛ عرض کرد: اطمینان دارم که نیست؛ زوجهاش پشت در ایستاده بود، عرض کرد: ای شمعون! یک انار ذخیره در خانه است، آنگاه انار را به نزد امام آورد، و حضرت چهار درهم، عوض آن به شمعون دادند.شمعون گفت: قیمتش نیم درهم است، فرمود: چون عیالت انار را ذهیره کرده بقیه از برای او باشد؛ انار را برداشت و به سوی خانه رهسپار شد، در اثنای راه، ناله غریبی شنیده، و به طرف آن صدا رفت تا داخل خرابهای شد، دید کوری مریض و غریب از شدت ضعف مینالد، حضرت در بالین او نشست و سر او را در کنار گرفت و جویای احوالش شد. عرض کرد: ای جوان صالح! از صالح! از اهل مدائن هستم و قرض فراوانی دارم، آمدم به این منطقه تا شاید امیرمؤمنان برای قرضم علاجی نماید که مریض شدم، امام فرمود: چه میل داری؟ عرض کرد: اگر انار باشد مایلم، حضرت فرمود: یک انار در این شهر بود که برای بیماری تحصیل کردهام لکن تو را محروم نمیکنم، پس انار را دو نیم کرد و نصفی را به دهان مریض داد و نصف دیگر را برای فاطمه علیهماالسلام برداشت؛ آنگاه فرمود: چه میل داری؟ عرض کرد: اگر نصف دیگر را حسان نمایی ممنونم.
حضرت سر به زیر انداخت و به نفس خود خطاب کرد: ای علی! این مریض در خرابه غریب و تنهاست، سزاوار رعایت است، شاید خداوند به جهت فاطمه علیهماالسلام وسیله دیگری تهیه نماید. پس نصف دیگر انار را به او داد تا تمام شد؛ مریض امام را دعا کرد و امام رهسپار خانه شد، اما در این فکر که جواب فاطمه علیهماالسلام را چه بگوید.
متحیرانه آمد تا به در خانه رسید، از داخل شدن به خانه حیا میکرد، لذا سر از در خانه پیش برد که ببیند فاطمه علیهماالسلام خواب است یا بیدار، دید فاطمه علیهماالسلام تکیه کرده و عرق نموده ولی طبقی از انار فوق العاده نزدش است و تناول میکند. خوشحال، داخل خانه شد و از واقعه جویا شد؛ فاطمه علیهماالسلام عرض کرد: یا ابنعم! چون تشریف بردید زمانی نکشید که ناگاه در خانه را زدند؛ فضه رفت، دید شخصی است که به در خانه، طبقی انار آورده است، گفت: این طبق انار را امیرالمؤمنین برای فاطمه علیهماالسلام فرستاده است.
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند
تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد،
اما هیچ یک نتوانستند.
تنها یکی از مردان دانا گفت :
که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند..
اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید،
پیراهنش را بردارید
و تن شاه کنید،
شاه معالجه می شود.
شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند
ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند.
حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد.
آن که ثروت داشت، بیمار بود.
آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد،
یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت.
یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.
خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.
آخرهای یک شب،
پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد
که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام.
سیر و پر غذا خورده ام
و می توانم دراز بکشم
و بخوابم!
چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد
و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند
و پیش شاه بیاورند
و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند،
اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت