سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم سه گونه اند : دانشمند و دانشجو و بی سر و پایان بیهوده . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :45
بازدید دیروز :30
کل بازدید :144911
تعداد کل یاداشته ها : 200
103/2/10
7:17 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
فاطمه[200]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان بهارانه نگاهی نو به مشاوره ساده دل ||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *|| کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی جبهه مقاومت وبیداری اسلامی تنهای93 سارا احمدی یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website .: شهر عشق :. ما تا آخرایستاده ایم هدهد ******ali pishtaz****** گیاهان دارویی سوره777 یامهدی شهریار کوچه ها دریایی از غم ارواحنا فداک یا زینب در آغوش خدا انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل اصلاحات نت سرای الماس عمو همه چی دان دهکده کوچک ما I AM WHAT I AM خاطرات غزلیات محسن نصیری(هامون) من و خودم... رویابین دوستانه نمی دونم بخدا موندم نیلوفر مرداب تینا!!!! •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• عاشقانه ها پسر تنها sharareh atashin عمو همه چی دان Morteza Qasemi:Violinist خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا بهار عشق دل شکسته تینا مقاله های تربیتی سکوت عاری از صداست. vagte raftan ღღღ معرکه همون قلقلک ღღღ نـــابترینـــــــــــــــــها بسیج صالحین °°FoReVEr•• معماری عاشقانه زنگ تفریح بروزترین ها سرور جزتو

 

ابن ملجم مدتى در بنى تمیم ماند امام به هنگام مراجعت دوستانش به یمن او مریض شد و دوستانش او را ترک گفته و به یمن رفتند. ابن ملجم چون خوب شد نزد امیرالمؤ منین آمد و شبانه روز از حضرت جدا نمى شد.

حضرت خواسته هایش را بر آورده مى ساخت و او را گرامى مى داشت و به منزل خود دعوت مى کرد و در همان حال مى فرمود: تو قاتل و کشنده من هستى و این شعر را مکرر مى خواند:
ارید حیاته و یرید قتلى

عذیرک من حلیلک من مراد

ابن ملجم مى گفت : اى امیرالمؤ منین اگر مى دانى من قاتل شما هستم مرا بکش . حضرت مى فرمود: براى من جایز و حلال نیست مردى را قبل از این که نسبت به من کارى انجام دهد، بکشم و یا طبق نقل دیگر مى فرمود: هر گاه من تو را بکشم چه کسى مرا خواهد کشت ؟

:اولین ملاقات ابن ملجم با امام علی (ع)

بعد از اینکه امام على (علیه السلام ) به حکومت رسید، حبیب بن منتخب را که فرماندار و والى اطراف یمن از جانب عثمان بود را بر ریاستش ابقا کرد، و طى نامه اى به او سفارش تقوا کرد و از او خواست تا از مسلمانان آنجا بیعت بگیرد، حضرت نامه خود را مهر زد و با یک مرد عرب نزد او فرستاد، حبیب وقتى نامه امام را گرفت مردم را به بیعت امام فرا خواند، مردم آن دیار نیز اطاعت کردند.

آنگاه گفت : من مى خواهم ده تن از سران و شجاعان شما را به جانب آن حضرت روانه کنم ، آنها پذیرفتند. او در ابتدا صد نفر را انتخاب کرد و از جمع آنها هفتاد تن و از هفتاد تن سى نفر و از سى ده نفر را انتخاب کرد و به جانب امام فرستاد، بعد از آنکه که آن ده نفر به حضور امام رسیدند و به امام تبریک گفتند، امام به آنها خوش ‍ آمد گفت ، در آن جمع ده نفر ابن ملجم - لعنة الله علیه - حرکت کرد و در مقابل امام ایستاد و گفت :

سلام بر تو اى امام عادل و بدر کامل ، شیر بزرگوار، قهرمان دلاور، سوار بخشنده ، و کسى که خداوند او را بر بقیه مردم فضیلت داد صلوات و درود خدا بر تو و خاندانت ، شهادت مى دهم که تو به حق و حقیقت امیرالمؤ منین هستى ، و تو وصى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و خلیفه او وارث علم او مى باشى ، خداوند لعنت کند کسى را که حق و مقام تو را منکر شود!...

حضرت امیر (علیه السلام ) به جانب ابن ملجم خیره شد و پس از آن به گروه اعزامى نظر کرده آنگاه آنها را مقرب داشت ... حضرت دستور داد که به هر نفر از آنها حله اى یمنى عبایى عدنى بخشیدند. امام فرمان داد که آنها مورد احترام قرار بگیرند.

آن جماعت هنگامى که حرکت کردند ابن ملجم مجدد در مقابل حضرت ایستاد و اشعارى را انشاء کرد: تو گواه پاک ، صاحب خیر و نیکى و فرزند شیران طراز اول مى باشى اى وصى محمد صلى الله علیه و آله و سلم


وفا