سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل
هرکه شما را دوستبدارد، خدا را دوست داشته است، و هرکه شما را دشمن بدارد، خدا را دشمن داشته است . [امام هادی علیه السلام ـ در زیارت جامعه ـ]
صفحه نخست
پیام رسان
پست الکترونیک
اوقات شرعی
لوگوی وبلاگ
آمار و اطلاعات
بازدید امروز :39
بازدید دیروز :30
کل بازدید :144905
تعداد کل یاداشته ها : 200
103/2/10
3:37 ع
مشخصات مدیروبلاگ
فاطمه[200]
خبر مایه
بایگانی وبلاگ
شهریور 93[9]
مرداد 93[32]
تیر 93[10]
آبان 93[5]
مهر 93[1]
آذر 93[4]
دی 93[1]
بهمن 93[6]
اسفند 93[7]
فروردین 94[2]
اردیبهشت 94[23]
خرداد 94[6]
تیر 94[11]
مرداد 94[7]
شهریور 94[19]
مهر 94[8]
آبان 94[2]
آذر 94[10]
دی 94[1]
اسفند 94[12]
فروردین 95[4]
اردیبهشت 95[3]
تیر 95[3]
مرداد 95[2]
شهریور 95[1]
پیوندهای روزانه
شهاب مرادی [0]
وطن سسی [87]
ماهنشان سر زمین کنج های پنهان [52]
آرشیو پیوند روزانه [3]
لوگوی دوستان
پیوند دوستان
مهندس محی الدین اله دادی
بلوچستان
بهارانه
نگاهی نو به مشاوره
ساده دل
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
تنهای93
سارا احمدی
یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق
وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website
.: شهر عشق :.
ما تا آخرایستاده ایم
هدهد
******ali pishtaz******
گیاهان دارویی
سوره777
یامهدی
شهریار کوچه ها
دریایی از غم
ارواحنا فداک یا زینب
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
اصلاحات
نت سرای الماس
عمو همه چی دان
دهکده کوچک ما
I AM WHAT I AM
خاطرات
غزلیات محسن نصیری(هامون)
من و خودم...
رویابین
دوستانه
نمی دونم بخدا موندم
نیلوفر مرداب
تینا!!!!
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
عاشقانه ها
پسر تنها
sharareh atashin
عمو همه چی دان
Morteza Qasemi:Violinist
خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا
بهار عشق
دل شکسته
تینا
مقاله های تربیتی
سکوت عاری از صداست.
vagte raftan
ღღღ معرکه همون قلقلک ღღღ
نـــابترینـــــــــــــــــها
بسیج صالحین
°°FoReVEr••
معماری
عاشقانه
زنگ تفریح
بروزترین ها
سرور
جزتو
عناوین یادداشتهای وبلاگ
عابد مغرور
انس با خدا
دعای توسل
زندگی زیباست
عناوین یادداشتها[200]
خنده بر هر درد بی درمان دواست.
فاطمه
پیرمرد به زنش گفت
:
بیا یادی از گذشته های دور کنیم
من میرم تو کافه منتظرت و تو بیا سر قرار بشینیم حرفای عاشقونه بگیم
......
پیرزن قبول کرد
فردا پیرمرد به کافه رفت دو ساعت از قرار گذشت ولی پیرزن نیومد
وقتی برگشت خونه دید پیرزن تو اتاق نشسته و گریه میکنه
ازش پرسید چرا گریه میکنی؟
...
پیرزن اشکاشو پاک کرد و گفت
:
بابام نذاشت بیام
93/4/25::: 9:19 ص
نظر()
وفا