سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شریفترین دانش، آن است که در اعضا و جوارح تو پدیدار شود . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :38
بازدید دیروز :12
کل بازدید :145028
تعداد کل یاداشته ها : 200
103/2/16
5:7 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
فاطمه[200]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
مهندس محی الدین اله دادی بلوچستان بهارانه نگاهی نو به مشاوره ساده دل ||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *|| کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی جبهه مقاومت وبیداری اسلامی تنهای93 سارا احمدی یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق وب سایت شخصی مهران حداد__M.Hadad personal website .: شهر عشق :. ما تا آخرایستاده ایم هدهد ******ali pishtaz****** گیاهان دارویی سوره777 یامهدی شهریار کوچه ها دریایی از غم ارواحنا فداک یا زینب در آغوش خدا انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل اصلاحات نت سرای الماس عمو همه چی دان دهکده کوچک ما I AM WHAT I AM خاطرات غزلیات محسن نصیری(هامون) من و خودم... رویابین دوستانه نمی دونم بخدا موندم نیلوفر مرداب تینا!!!! •.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.• عاشقانه ها پسر تنها sharareh atashin عمو همه چی دان Morteza Qasemi:Violinist خــــــــــــــــاطــــــــــــره هـــا بهار عشق دل شکسته تینا مقاله های تربیتی سکوت عاری از صداست. vagte raftan ღღღ معرکه همون قلقلک ღღღ نـــابترینـــــــــــــــــها بسیج صالحین °°FoReVEr•• معماری عاشقانه زنگ تفریح بروزترین ها سرور جزتو

خدایا، چرا من این قدر بدبخت هستم؟! چرا هرچه سنگ است پیش پای من لنگ است، چه کنم، چه خاکی بر سرم بریزم. مرد این سخنان را گفت و سر به کوه و بیابان گذاشت، می‏خواست به هر ترتیبی شده، ریاضت بکشد یا راه حلی برای مشکلش پیدا کند.
یکی دو روز گذشت، اما او مرد بیابان نبود. طاقت نیاورد و به شهر و دیارش بازگشت.
دیگر کلافه شده بود، فکرش به جایی نمی‏رسید، این بار خود را به دست سرنوشت سپرد و گفت: هر چه بادا بادا،اصلاً می‏روم و دعا می‏کنم، به خدا می‏گویم هرچه بلا می‏خواهد نازل کند، اما صبرم را زیاد کند. قبل از ظهر بود و هنوز اذان را نگفته بودند، در مسجد نشسته بود و دعا می‏کرد، کفش‏های کهنه‏اش را نیز در کنار خود گذاشته بود. شنیده بود که هر رنجی را باید تحمل و بر بلاها و مصیبت‏ها باید صبر کرد، چون ثواب دارد. دست‏هایش را به سوی آسمان بلند کرده بود و مرتب می‏گفت: «خدایا، در برابر این همه رنج و بدبختی چه کنم؟ خدایا، به من صبر بده، طاقت و شکیبایی مرا در برابر بلاها زیاد بگردان.» امام سجاد علیه‏السلام وارد مسجد شد. او را دید که نشسته و مرتب دعا می‏کند و از خدا شکیبایی می‏طلبد. پیش او رفت و دست‏های مهربانش را روی شانه‏های خسته مرد گذاشت و گفت: چه می‏گویی بردار؟
- هیچ، دعا می‏کنم که خداوند صبر به من عطا کند و تحمل بلا را برایم آسان نماید.
- بسیار خوب، این که انسان در امتحانات الهی صبر پیشه کند خوب است، ولی چرا از خدا سلامتی نمی‏خواهی.
- این همه مصیبت و رنج را چه کنم.
- به جای اینکه از خدا صبر بر بلا بخواهی، از او تندرستی و سلامتی و شکر بر آن را بخواه؛ زیرا شکر بر عافیت بهتر از صبر بر بلاهاست. [1] .


وفا